نسبت از علم گیر خاقانی


که بقا شاخ علم را ثمره است

علوی را که نیست علم علی


نقش سود است هرچه بر شجره است

عالم است از صف عباد الله


جاهل از زمرهٔ هم الکفره است

عقل عالم نه سغبهٔ جهل است


خیل موسی نه سخرهٔ سحره است

شاه نشناسدت محل گرچه


سخنت زاد سفرهٔ سفره است

نزد مخدوم فضل تو نقص است


پیش مزکوم مشک تو بعره است

زان فرود غران نشانندت


که عطارد فروتر از زهره است

چه عجب زیر که نشیند آب


که زر زیف و آب سیم سره است

زیر دو نان نشین که شیر فلک


به سه منزل فرود گاو و بره است

زیرکان زیر گاو ریشانند


کل عمران فروتر از بقره است